سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خورشید تابنده عشق
قالب وبلاگ
لینک دوستان

  امشب برایت نامه نگاشتم تمنا دارم که به اغلاط نامه ام نپردازی فقط احساسم را با حس قشنگت بخوان ای پرورده ی اهوارا عالم غیب ای شگفته در مرغزار خیال من من آن نفس های گرم و معطرت را میبوسم که باده شعر را در دماغم با ساقی و مطرب میریزد و عشق را بیباکانه از چشمه ی جوشان دل فریاد میزند ای آتش به جگر تابو شکن ای که قرآن در سینه داری ولی لبان شیرین و باده به جان فروشت صهبای عشق به لبم با زبان شعر میریزد ای آشفته گیسوان سرو، تن اندام جانت به سلامت که اعمار جانم را فرو میریزی تو از کدام شراره ی نمرود شعله بر داشتی که آتشم میزنی و از کدام گلشن خلیل گل ربوده ی که بر سرم میریزی از چشمم گل می شکوفانی و از جگرم گلستان عشق میرویانی با برتافتن روی، تیشه ی فرهاد را از کجا کردی و به شیرینی به جانم روا داشتی ای مسلمان کافر به عشق ای بی خبر از آن که من کودک عشقت را شب ها در گهواره ی دلم به لالایی نوازش کردم و بزرگ شدی کاش این تجمع حلاوت ها که در تو اند سهم من میبود در این دنیای نا عادل است تو عادل باش اشک هایت را میبوسم خنده هایت را در آلبوم قلبم حک میکنم در سویدایی دلم محفوظی تپش قلب زیبایت را حس میکنم عطر که از حریر تنت بیرون میزنند میبویم آه تو از کدام بهشت اینها را به یغما برده ای بر گو که ز چینی؟ چگلی؟ یا ز تاتاری یا از نوادگان یوسف و زلیخایی یا به قصد غارتگری از ملک فرنگ آمده ای ای آنکه آفریننده تو به خود تبارک الذی بیده الملک گفت ای آشفته گیسویی دل آرام چه گویم از دل پریشانم که تو شاهی و من درمانده خاک نشین این خاکدان بودن در کنارت سعادت میخواهد که مرا از آن فرسنگ فرسنگ راه است چقدر دیگر از من دل می ربایی؟ و به این عصیانگر، ظالم روامیداری؟ داروی این درد دیده در طبراق سینه با صفای توست ای نیکو سرشت لعل به دامن حسنت به پیری رسد قدرتت به زوال و دارایی ات به اتمام ولی آنچه پا بر جاست و متعهد محبت من خواهد بود شاید هنوز مرا بیگانه خوانی چون مرا از خودت بیگانه رانی ولی از هرچه و هرکه برایت بهترینها را خواهم مرا بر تو مدعایی نیست به جز بویدن پیکر مشک بیزت به جز دست کشیدن به سروِ قدت و بوسیدن خاک قدمت به نگهی هجران کشیده مرا جز لقای تو نه دنیای است و نه عقبا زمان در گذر است و من در کنار جاده ی دل چشم در راهم... ------------------------------ 10 عقرب 1398 خورشیدی اول نوامبر 2019 ترسایی با عشق امپراطور -- تصویر بردار: علی رضا کیهان


امشب برایت نامه نگاشتم
تمنا دارم که به اغلاط نامه ام نپردازی
فقط احساسم را با حس قشنگت بخوان
ای پرورده ی اهوارا عالم غیب
ای شگفته در مرغزار خیال من
من آن نفس های گرم و معطرت را میبوسم که باده شعر را در دماغم با ساقی و مطرب میریزد
و عشق را بیباکانه از چشمه ی جوشان دل فریاد میزند
ای آتش به جگر
تابو شکن
ای که قرآن در سینه داری
ولی لبان شیرین و باده به جان فروشت صهبای عشق به لبم
با زبان شعر میریزد
ای آشفته گیسوان سرو، تن اندام
جانت به سلامت که اعمار جانم را فرو میریزی
تو از کدام شراره ی نمرود شعله بر داشتی که آتشم میزنی
و از کدام گلشن خلیل گل ربوده ی که بر سرم میریزی
از چشمم گل می شکوفانی و از جگرم گلستان عشق میرویانی
با برتافتن روی، تیشه ی فرهاد را از کجا کردی و به شیرینی به جانم روا داشتی
ای مسلمان کافر به عشق
ای بی خبر از آن که من کودک عشقت را شب ها در گهواره ی دلم به لالایی نوازش کردم و بزرگ شدی
کاش این تجمع حلاوت ها که در تو اند
سهم من میبود
در این دنیای نا عادل است
تو عادل باش
اشک هایت را میبوسم
خنده هایت را در آلبوم قلبم حک میکنم
در سویدایی دلم محفوظی
تپش قلب زیبایت را حس میکنم
عطر که از حریر تنت بیرون میزنند میبویم
آه تو از کدام بهشت اینها را به یغما برده ای
بر گو
که ز چینی؟ چگلی؟ یا ز تاتاری
یا از نوادگان یوسف و زلیخایی
یا به قصد غارتگری از ملک فرنگ آمده ای
ای آنکه آفریننده تو به خود تبارک الذی بیده الملک گفت
ای آشفته گیسویی دل آرام
چه گویم از دل پریشانم که تو شاهی و من درمانده خاک نشین
این خاکدان
بودن در کنارت سعادت میخواهد
که مرا از آن فرسنگ فرسنگ راه است
چقدر دیگر از من دل می ربایی؟
و به این عصیانگر، ظالم روامیداری؟
داروی این درد دیده
در طبراق سینه با صفای توست
ای نیکو سرشت لعل به دامن
حسنت به پیری رسد
قدرتت به زوال
و دارایی ات به اتمام
ولی آنچه پا بر جاست و متعهد محبت من خواهد بود
شاید هنوز مرا بیگانه خوانی
چون مرا از خودت بیگانه رانی
ولی از هرچه و هرکه برایت بهترینها را خواهم
مرا بر تو مدعایی نیست
به جز بویدن پیکر مشک بیزت
به جز دست کشیدن به سروِ قدت
و بوسیدن خاک قدمت
به نگهی هجران کشیده
مرا جز لقای تو نه دنیای است و نه عقبا
زمان در گذر است و من
در کنار جاده ی دل
چشم در راهم...
------------------------------
10 عقرب 1398 خورشیدی
اول نوامبر 2019 ترسایی
با عشق
امپراطور
--
تصویر بردار:
علی رضا کیهان


[ جمعه 98/8/10 ] [ 9:51 صبح ] [ احمد محمود امپراطور ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 130
بازدید دیروز: 372
کل بازدیدها: 1251308